نیکولاس کوپرنیک در نوزدهم فوریه سال 1473 در شهر تورن (Toru?) واقع در لهستان زاده شد. پدرش تاجر مس، ثروتمند و از سرشناسهای تورون بود که در سال 1460 از کراکو (Kraków پایتخت آن زمان لهستان) به آن شهر مهاجرت کرده بود.
کپرنیک ده سال داشت، که پدرش درگذشت و تربیت و پرورش او بهدست، لوکاس واتزنرود (Lucas Watzenrode)، داییاش انجام گرفت. داییاش، که یکی از کشیشان بزرگ (اسقف در پروس شرقی) بود، میخواست که کپرنیک روزی به مقام کشیشی برسد؛ از این رو در 1491 میلادی، او را برای تحصیل علوم دینی و ریاضیات به دانشگاه "جاگیلونی" در کراکو فرستاد. در آنجا بود که کپرنیک توسط استادش که "آلبرت برودزوسکی" (Albert Brudzewski) نام داشت، با ستارهشناسی آشــنا و بهآن علاقمند شــد. کوپرنیک در بیست و سه ســالگی برای تحصــیل در رشــته طب و حقوق به ایتالیا رفت و وارد دانشــگاه "پادو" (Padua) شد. ســپس برای ادامه تحصیل در فقه و حقوق مدنی به "فرارا" رفت؛ اما پس از دیدار با ستارهشناس مشهور "دومنیکو نووارا دو فرارا" (Domenico Maria Novara da Ferrara) سر درس او حاضر و دســتیارش شــد و در دانشــگاه "بولونی" (Bologna) تحصیل نجوم میکرد.[2] طولی نکشید که در اثر بروز استعداد خویش کرسی تدریس ریاضیات را نیز بدست آورد.
در 1497 واتزنرود به مقام اسقفی در وارمیا برگزیده شد و جایی نیز برای کپرنیک به عنوان کشیش عالیرتبه در کلیسای جامع فرومبورک خالی شد. ولی او با اجازه کلیسا چند سال دیگر در ایتالیا ماند و در 1503 در رشته فقه درجه دکتری گرفت. وی همچنین در مدت اقامتش در پادوا فرصت یافت تا با مطالعه آثار سیسرو و افلاطون از آراء گذشتگان درباره حرکات کره زمین آگاهی یابد و طرح اولیه نظریه خود را شکل دهد. در 1505 کپرنیک برای زندگی و کار به فرومبورک رفت و بعدها در کلیسا و حکومت مسؤولیتهای متعددی را پذیرا شد. اصلاح نظام پولی حکومت پروس و انتشار رسالاتی درباره ارزش پول از جمله خدمات او در این مدت است. در جریان جنگ میان توتونها و پادشاهی لهستان (1524-1519) کپرنیک فرماندهی دژ وابستگان کلیسا را در شهر مرزی آلنشتاین به عهده داشت و تا زمان اعلام آتشبس در سال بعد با موفقیت از شهر دفاع کرد.
در طول این سالها کپرنیک همچنان اوقات فراغتش را با ستارهشناسی میگذراند و از فراز رصدخانه سادهای که خود ساخته بود حرکات اجرام آسمانی را مطالعه و با جدولهای نجومی قدیمی مقایسه میکرد. مانند دیگر منجمان غربی مرجع و راهنمای کپرنیک نیز کتاب المجسطی نوشته بطلمیوس ستارهشناس معروف قرن اول اسکندریه بود. بطلمیوس در این کتاب با فرضِ قرار گرفتن زمین در مرکز عالم، موقعیت سیارات و حرکات افلاک آنها را در آسمان محاسبه کرده بود.
کوپرنیک در سن 25 سالگی به شهر رم آمد، او در دانشگاه رم استاد اخترشناسی شد و به شاگرادنش علوم آسمانشناسی نقل شده از دورانهای پیشین را که اخترشناس یونانی بطلمیوس حدود 1370 سال قبل از زمان او بنیان نهاده بود، تدریس میکرد. او در سال 1501 پس از چند سال تحقیق در ایتالیا به وطن خود بازگشت و در آنجا به عنوان متولی کلیسای جامع شهر فرائن بورگ در پروسیا و دبیر و مشاور عمویش در منطقه ارم لند بکار پرداخت. او به عنوان کشیش کلیسای شهر مراسم مذهبی را رهبری میکرد و به عنوان پزشک به معالجه بیماران میپرداخت. کوپرنیک در 24 مه سال 1543 وفات یافت.
نظریه کوپرنیک (خورشید مرکزی به جای زمین مرکزی)
اگرچه کپرنیک اولین کسی است که نظریه مرکزیت خورشید را فرمولبندی دقیق ریاضی و هندسی نمود، اما پیشینهی این نظریه به سدهها پیش از وی باز میگردد؛ فیلولائوس فیلسوف یونانی قرن چهارم پیش از میلاد و یکی از شاگردان فیثاغورث نخستین کسی بود که قائل به حرکت وضعی زمین (چرخش زمین به دور خود) شد. پس از او هراکلیدس پونتسی فرضیه حرکت انتقالی زمین (چرخش زمین به دور یک کانون مشخص) را مطرح کرد. آریستارخوس ساموسی فیلسوف و منجم قرن سوم پیش از میلاد با ترکیب نظریههای این دو، اولین نظریه خورشید مرکزی را پیشنهاد کرد. در نظر او خورشید بهطور ثابت در مرکز عالم جای میگیرد و زمین و سیارههای دیگر در مسیری کاملاً مدور به دور آن میچرخند. ولی نظریات خورشید مرکزی، قبل از کپرنیک، بدون اینکه به محاسبات ریاضی و هندسی و طراحی مدلهای هر سیاره منجر شود، ارائه شده بود. در نتیجه پذیرش آن اصلاً معقول و منطقی به نظر نمیرسید.
با این وجود، ستارهشناسان پیش از کپرنیک به زمین مرکزی معتقد بودند و دلایل کافی و قانعکننده برای این اعتقاد خود نیز داشتند. در واقع، از یک ستارهشناس حرفهای در دوره باستان چنین توقع میرود که نظریه خورشید مرکزی را نپذیرد، زیرا هیچ مؤید قوی و منطقی برای پذیرش آن وجود نداشت. در واقع اگر یک ستارهشناس در آن عصر این نظریه را میپذیرفت، نشاندهنده عدم دقت و دوری وی از روش علمی میبود. اما امروزه بههیچ وجه نباید توقع داشت که یک ستارهشناس باستانی بدون داشتن شواهد و مدارک کافی یک نظریه را پذیرفته شده اعلام کند.[نیکلاس کوپرنیک، ویکیپدیا، دانشنامه? آزاد]
بنابر این، در تصویر بطلمیوس از نظام عالم، زمین مرکز عالم است و سیارات هر یک در دایرهای که شعاع آن فاصله سیاره تا زمین است به گرد زمین میچرخند. این نظریه پاکیزه و مرتب بود و میشد از آن برای محاسبات مداری سیارهها نیز استفاده کرد. اما هرچه که بود نظریهای غلط بود و باید 1700 سال میگذشت و مشاهدات نجومی با دقت کافی امکان پذیر و انجام میشد تا زمینه به زیر سؤال رفتن آن فراهم میگردید. آغازگر انقلاب علمی که سرانجام علم یونان را از تخت به زیر کشید، نیکولاس کوپرنیک بود که با کار خود انسان اندیشگر را در مسیر خلاقیت بهتری قرار داد.
بر اساس نظریه بطلمیوس عالم از شرق به غرب به دور زمین میگردد، ولی کوپرنیک خود از آنچه که درس میداد ناراضی بود. بسیاری از چیزهایی که او مشاهده کرده بود با این فرضیه قابل توجیه و بیان نبود و خود فرضیه نیز دارای تضادها و تناقضهایی بود. مثلا چرا ستارگان در مقایسه با ماه سریعتر حرکت میکردند تا در مقایسه با خورشید؟ به همین جهت تصمیم گرفت کرسی استادی خود در دانشگاه را ترک کند تا بتواند عمیقتر و اصولیتر به پژوهش در دانش اختر شناسی بپردازد. به عنوان مخترع یک سیستم جدید سد بندی و ذخیره آب با یک آسیای آبران اختراع کرد که بوسیله آن آب آشامیدنی از یک رودخانه که در فاصله 3 کیلومتری قرار داشت به داخل شهر هدایت میشد و بالاخره به عنوان ریاضیدان و حسابدار یک روش پولی سکهای جدید برای پروسیای غربی و پادشاهی لهستان بنا نهاد.
از آنجایی که نخستین تلسکوپ سالها پس از مرگ او اختراع شد، مجبور بود برای پژوهش در زمینه حرکات اجرام آسمانی تنها به چشمان خود متکی باشد. او برای اینکار دستور داد در اتاق مطالعهاش در برج کلیسا شکافهایی در سقف ایجاد کنند او میتوانست شبها مشاهده کند که ستارگان چگونه بر فراز این شکافها عبور میکنند. وی در سال 1507 دریافت که اگر بجای زمین ، خورشید مرکز عالم فرض شود جداول نجومی موقعیت مکانی سیارات با دقت بس بهتری قابل محاسبه است.
ترتیب جدیدی که کوپرنیک برای موقعیت سیارات بر پایه افزایش فاصله آنها تا خورشید در نظر گرفت – یعنی ترتیب: عطارد، زهره، زمین، ماه، مریخ، مشتری و زحل جای ترتیب قبلی در نظریه زمین مرکزی را گرفت. بنابر اصل پیشنهادی کوپرنیک چنانچه مدار گردش زمین به دور خورشید از مدارات مشتری و زحل تنگتر باشد زمین متناوبا از آنها پیش افتاده، سبب میشود آن دو در آسمان شب در حال چرخش در جهت معکوس به نظر آیند. دیگر اینکه پدیده تقدیم اعتدالین را اینک میشد با فرض تکان خوردن زمین (لرزش خفیف شبیه لرزش ژله) حین چرخش به دور محور خود توضیح داد.
اعتدالین به هنگام عبور خورشید از صفحه مدار بر استوای زمین رخ میدهند و برابری طول شب و روز در سراسر کره زمین را سبب میشوند اعتدال بهاری حوالی اول فروردین ماه و اعتدال پاییزی در حوالی آخر شهریور رخ میدهد، مشکل در آن زمان این بود که اعتدالین هر سال اندکی زودتر رخ میدادند و نظریه قدیمی بطلمیوس قادر به توضیح آن رویداد نبود. پیدایش فصول سال نیز اگر زمین در سال یکبار به دور خورشید میچرخید و محور آن با راستای قرار گرفتن خورشید زاویه میساخت، بهتر قابل توضیح بود.
کوپرنیک ثابت کرد که در حقیقت این خورشید است که در مرکز جهان ما قرار دارد و زمین – مانند معدودی از اجرام آسمانی بزرگ دیگر که او مشاهده کرده بود، به دور خورشید در گردش است. او این سیارهها را پلانت (Planet) نامید که از واژهای یونانی به معنای مهاجر گرفته شده است و شامل سیاراتی است که پیش از این ذکر شد. کوپرنیک درباره ماه، فرضیه بطلمیوس را تأیید میکرد و به این باور بود که ماه واقعاً به دور زمین میچرخد، در حالی که زمین به دور خورشید میگردد و ماه بهعنوان قمر زمین به همراه آن به دور خورشید میگردد.[کوپرنیک، دانشنامه رشد][*]
واکنش کلیسا
واکنش کلیسا در برابر آرای کوپرنیک خشمگینانه بود. نقل است، مارتین لوتر – پایهگذار مذهب پروتستان - به محض آگاه شدن از نظریه او، با آن به مخالفت برخاست و گفت: "فقط احمقها نجوم را وارونه میکنند. طبق نص کتاب مقدس، این خورشید بود نه زمین که یوشع فرمان داد بایستد." به باور لوتر و همفکرانش، نظریه کوپرنیک نه فقط مخالف عبارات کتاب مقدس بود، بلکه جایگاه رفیع آدمی را – که بهعنوان برترین آفریدگان باید در مرکز جهان هستی قرار داشته باشد - از او میگرفت.
بر خلاف انتظار در کشورهای پیرو کلیسای کاتولیک رم تا مدتها هیچکس به نظریه کوپرنیک اعتراض نکرد. بیتردید اهدای کتاب به پاپ پل سوم و پشتیبانی کاردینال پرنفوذی چون یوهان ویدمانشتات از آن در ساکت کردن هر ندای اعتراضی نقش داشت. با این وجود در اواخر قرن شانزدهم، اوضاع بهتدریج رو به تغییر گذاشت؛ راهبی انقلابی بهنام جوردانو برونو که میخواست مسیحیت را با مذهب خورشیدپرستی مصریان باستان درآمیزد، نظریه کوپرنیک را جالب توجه یافت و تصمیم به حمایت از آن گرفت. با محکوم شدن برونو در دادگاه مذهبی، هرچه که او در نوشتههایش مطرح کرده بود، نیز مشکوک و ضد دین تلقی شد و این آغاز مخالفت گسترده کاتولیکها با نظریه کوپرنیک بود که تا زمان اثبات کامل آن در قرن هفدهم ادامه یافت.[نیکلاس کوپرنیک، ویکیپدیا، دانشنامه? آزاد]
آثار
کوپرنیک تقریبا چهل سال برای تکمیل پژوهشهای اخترشناسی خود وقت صرف کرد، با پایان یافتن پژوهشها ثابت کرد که تصویر جهانی بطلمیوس اشتباه است، خورشید و سایر ستارگان فقط در ظاهر به دور زمین میگردند. کوپرنیک تا اواخر عمر خود از چاپ کامل نظرات خارقالعاده خویش خودداری کرد و تنها در سال 1543 بود که گفتار درباره چرخش کرات سماوی او انتشار یافت. افکار آماده در کتاب کوپرنیک بنیادیتر از آن بود که بتوان آنها را جدی گرفت، یک نسخه چاپ شده از آثارش درست قبل از مرگ در بستر بیماری بدست او رسید.