سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون از کارى ترسى بدان درشو ، که خود را سخت پاییدن دشوارتر تا در نشدن در کار و ترسیدن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :29
بازدید دیروز :9
کل بازدید :94359
تعداد کل یاداشته ها : 90
103/2/5
11:0 ع
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگM.N
 
مهدی نوروزی[399]

خبر مایهRSS
پیوند دوستان
 
در انتظار آفتاب لیلای بی مجنون upturn یعنی تغییر مطلوب ir-software مهندس محی الدین اله دادی گل باغ آشنایی .عاشق خدا . بلوچستان هــیــــچ راهــ فـــــراریــــ نــیــسـت حرف هایی از زبان منطق و احساس طب سنتی@ سخن آشنا پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... صراط مستقیم تــپــش ِ یکــ رویا ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی جبهه مقاومت و بیداری اسلامی هیئت بیت العباس (ع) روستای المشیر تنهایی......!!!!!! تنهای93 ایوون رویا سارا احمدی جنون قلم .: شهر عشق :. پیامنمای جامع گیسو کمند کارشناس مدیریت دولتی علی پیشتاز دلتنگ احساس تو محمدمبین احسانی نیا کوثر ولایت *bad boy* چون میگذرد غمی نیست فلسفه یعنی رنج... زندگی شیرین روی بال فرشته ها ترخون امام زمان راه های دور دل های نزدیکKH ارواحنا فداک یا زینب رد پای احساساتم.... پسران علوی - دختران فاطمی جون عزیزت بیاتو... به نام خدا بزرگترین سایت خنده بازار.خنده. شوخی. طنز.خنده دار برف میباره... ㋡ گل خشک ... و همچنین گزیده ای از اشعار پسانیمایی نت سرای الماس هرکس منتظر است... جوان امروزی گروه اینترنتی جرقه ایرانی دل خوش I AM WHAT I AM من،منم.من مثل هیچکس نیستم Tarranome Ziba ماه تمام من مکاشفه مسیح غزلیات محسن نصیری(هامون) عاشق آسمونی... ܓ✿ دنـیــــای مـــــــن Hunter بـــــــلوک7 آبسردکن جهنم b.a.x.t شادِ شاد ناکجا آباد وبلاگ عاشقانه ها|دوست دارم قتلیش دوستانه هرچه می خواهد دل تنگم میذارم هیئت اینا حرف دله... واژه های باران تینا!!!! شیاطین سرخ *آوای سارا2* my love#me مشاوره روان شناسی ღஜღمطالب و عکس های جالب و زیبا و دیدنی سکوت(فریاد) گل خشک ermia............ دانلود فیلم خیارج سرای من است منتظران مهدی(عج) دل خسته هر چه دله تنگت میخواهد بگو . . . یک عاشقانه ی ساده برای من...... خنده بازار وغیره!!! ایه های بارانی •.♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥.• من و تو...ما بیخیال همه حتی زندگیم من میگم ک تو بشنوی.... khoshbakhti عمو همه چی دان عاشقانه های دنیای ما خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا دلو بزن به دریا غمگین وایسا دنیا... دخترونه esoesmusic عکس ، مدل لباس جدید قلبی خسته ازتپیدن عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک...... بهار عشق عاشقانه ها دل شکسته دانلودآهنگ جدید|عاشقانه|احساسی|غمگین *(حرفهای نگفته)* آموزش گام به گام هنر جدید ربان دوزی بیا ازدواج کنیم سایت خبری ایران و جهان نشریه ی دوستی متــــرسک㋡ تا الان ساختم....دیگه الان بریدم...! انرژی+ تنهایی jfSMS تینا سیاست زیبا همه چیز از همه جا عاشق باش و کوچک چون عشق میداند ایین بزرگ کردنت را fall in love دل نوشته های من ..::.. رنــــگــیـــن کــــــمــــان ..::.. ____نازیانه_____ اینجا همه چیز درهمه از هر دری سخنی ارتــــش ســــرخ نسیم الهی امتدادشب دختر پاییزی جـــــوکیـ ـها معماری نوین روستای کسرآصف صداقت شهدای کوهسرخ(مکی) Biology Home **روژینا## pinkwave نشریه ی دوستی قـَـــروقاطــــــــی تک آندروید عدالت جویان نسل بیدار bakhtiyari20


قحط آب در خیمه‌های حسینی
در این روز آب در خیمه‌های سید الشهداء علیه السلام نایاب شد.
 
«خوارزمی» در مقتل الحسین و «خیابانی» در وقایع الایام نوشته‌اند که در روز هشتم محرم امام حسین علیه‌السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیه‌السلام کلنگی برداشت و در پشت خیمه‌ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشک‌ها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی که خبر این ماجرا به عبیداللّه بن زیاد رسید، پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه می‌کَند و آب بدست می‌آورد. به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آن‌ها به آب نرسد و کار را بر حسین علیه‌السلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.

 در این روز «یزید بن حصین همدانی» از امام علیه‌السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت:‌ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می‌پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آن‌ها گرفته‌ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می‌نوشند از آنان مضایقه می‌کنی؟
عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت:‌ای همدانی! من می‌دانم که آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته‌ام و نمی‌دانم باید چه کنم؛ آیا حکومت ری را‌‌ رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش می‌سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی که می‌دانم کیفر این کار، آتش است؟‌ای مرد همدانی! حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‌بینم که بتوانم از آن گذشت کنم.
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‌السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند.


 امام علیه‌السلام مردی از یاران خود بنام «عمرو بن قرظة» را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند.
شب هنگام امام حسین علیه‌السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیه‌السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود «عباس» و فرزندش «علی‌اکبر» را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش «حفص» و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص کرد.
در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه‌السلام که فرمود: آیا می‌خواهی با من مقاتله کنی؟ عذری آورد. یک بار گفت: می‌ترسم خانه‌ام را خراب کنند! امام علیه‌السلام فرمود: من خانه‌ات را می‌سازم. ابن سعد گفت: می‌ترسم اموال و املاکم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانواده‌ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می‌ترسم آن‌ها را از دم شمشیر بگذراند.
حضرت هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‌گردد، از جای برخاست در حالی که می‌فرمود: تو را چه می‌شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من می‌دانم که از گندم عراق نخواهی خورد!
ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.

 پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه‌ای به عبیداللّه نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین علیه‌السلام را‌‌ رها کنند؛ چرا که خودش گفته است که یا به حجاز برمی‌گردم یا به مملکت دیگری می‌روم. عبیداللّه در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، «شمر بن ذی الجوشن» سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت کند.

  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سر ک?س ر?اض? بود?م,پسرا تا استاد روشو م?کرد سمت تخته سوت م?زدن! ?ه ن?م ساعت? بود داشتن ا?ن کاروتکرارم?کردن تو ?ه ک?س 50 نفر? اونم مختلط فک کن ?هو استاد برگشت گفت,م?خوام براتون ?ه خاطره تعر?ف کنم: وقت? دانشجو بودم با ?ک? از هم ک?س? ها? دخترم دوس شدم ?ه چند وقت با هم بود?م شب? که د?گه فارغ التحص?ل شد?م تا صبحش با هم بود?م! از اون شب شش ماه گذشت ?ه روز بم زنگ زد گفت : من ازت حامله ام بعد کل? جرو ب
+ شمام تو امتحانا هرچی سوال بلد بودید 0/5 نمره داشت . . . . . . . . . هر چی بلد نبودید 2 نمره ؟
+ چرا موس از \پاین مانیتور میره بیرون، ولی ازبالا نمیره بیرون؟؟!! ... نه واقعن سواله برام!!! چرا؟؟!!! . . . . . . . . . ینی نامردی اگه امتحان کنی ولی لایک نکنی!
+ چرا موس از سمتِ راستِ مانیتور میره بیرون، ولی از سمت چپ نمیره بیرون؟؟!! ... نه واقعن سواله برام!!! چرا؟؟!!! . . . . . . . . . ینی نامردی اگه امتحان کنی ولی لایک نکنی!
+ میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که: آخه خدا، این چه وضعیه؟ ما یک عده ایرونی توی بهشت داریم که فکر میکنن اومدن خونه باباشون! به جای ردای سفید، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی میخوان! بجای پابرهنه راه رفتن کفش نایک و آدیداس درخواست میکنن. هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده نمیکنن، میگن بدون 'بنز' یا 'ب ام و' یا 'تویوتا لکسوز' جائی نمیرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده...
+ د?شب شروع کردم با دوس دخترم دعوا که آره من مطمئنم تو با کس د?گه ا? هست?! . . . .. . . اونم آخرش گفت بابا اص? اگه شک دار? ب?ا خطامونُ عوض ! ه?چ? د?گه د?دم آبروم در خطره بش گفتم نه عشقم من به تو اعتماد کامل دارم : (
+ به بابام گفتم اگر 100 میلیون بهت بدن تو حاضری منو به قتل برسونی؟ . . . . . . . . . . الان 20 دقیقه است تو فکر رفته یه لبخند مسخره هم رو لبشه هی زیر چشمی به من داره نگاه میکنه :|
+ تست کوتاه اما جالب ابتدا برای چند لحظه به کف دستتان نگاه کنید. پس از ان به ناخن های همان دستتان نگاه کنید. (تاوقتی این دو کار را نکرده اید اخر مطلب رو نخونید وگر نه ارزشش رو از دست میده سر کاری نیست.)
+ مجری: بچه ها...هم شیرینی خریدم،هم شکلات،هم بستنی بچه ها: به به... مجری: ولی هیچکدومو بهتون نمیدم! پسرعمه: ای بابا این دیگه چه حرکتیه؟...ما کلی آنزیم آزاد کردیم،جواب هیپوتالاموس مارو کی میده؟ مجری: فقط به یه شرط اینارو بهتون میدم،باید بگین گلای گلدون منو کی خورده فامیل: این کره خر! جیگر: من گل نمیخورم! من گل نمیخورم! من گل نمیخورم! فامیل: تا حالا فکر میکرد جیگره،حالا حتماٌ فکر میکنه بوفونه! پسرعمه:
+ رو? ســنگ قبــرم هــ?چ? ننو?س?ــد ... . . . . . . . . . . . . . . . . . تا ملّــت واســه پ?ــدا کردنش دهنشـــون سرو?س بشـــه !! دیونه هم خودتی
کد بارش قلب